شب بوها

ساخت وبلاگ

محتمل است كه از دست دهم جانم را و به پايان ببرم حال پريشانم را محتمل است ببوسم لب كفر آلوديتا به يغما ببرد قلب مسلمانم را حسِ سختيست كه محكوم هماني باشمكه ببندد به ملامت درِ زندانم را اُف از آن دوست كه رسواي همه عالم كرد حرفِ نا گفته و رازِ دلِ پنهانم رادرکمینند همه ايل ، بلغزم ، تاباز بشكند سنگِ شماتت لب و دندانم راكيست پيغمبر اين قوم كه خاموش كند آتشِ سركش و عاشق كُشِ شيطانم رامي توانم بنويسم كه به تهمت بردند داخلِ دفتر دل باختن ، عنوانم را هيچ كس نيست به حرفِ دل من گوش كندمحتمل است كه از دست دهم جانم راحامد زرین قلمیبرچسب‌ها: حامد زرین قلمی + نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 10:31  توسط حامد زرین قلمی  |  شب بوها...ادامه مطلب
ما را در سایت شب بوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedzarringhalami بازدید : 24 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:05

دگر رفتم ، دگر تنها شدی با اختیاراتت  مرا دیگر نخواهی یافت، حتی در خیالاتت تو مشغول ِ تدارک دیدنِ یک بازی تازه   و بیش از این ندارم انتظار از اشتغالاتت به گوشم زخمهایت را به جای عشق، می خواندی بیا بر شب بوها...ادامه مطلب
ما را در سایت شب بوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedzarringhalami بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 17 بهمن 1397 ساعت: 21:50

فضا پُر از نفسِ شرمگین تنهاییستسکوت مبهم خانه ، طنین تنهاییستبه انفجار گریه فقط یک قدم ،همین کافیستکه پای بغض دلم روی مین تنهاییستهوای آخر سالست و گرگ غمگینیدرون ِ سینه ی من در کمین تنهاییستشبیه ِ حس ِ غم ِ شاهِ فاتحی شده ام که فتح کرده ی او ، سرزمین تنهاییستکجای راه به تردید ، گم شدم که دلمبدون شبهه و شک در یقین ِ تنهاییستبرای عید مهیا شدم بگو اینبار همین بهار ، دم ِ واپسین ِ تنهاییستلباس نو به تنم کرده ام ولی انگاردوباره دست من و آستین ِ تنهاییست(س)زایِ (س)رخِ (س)رانجامِ (س)ر (س)پردن ها(س)کوت و (س)وز ِ دلم ، هفت سین تنهاییست دوباره  خیره به انگشترم نگاه نکن که آن عقیق سیاهش ، نگین تنهاییستپ.ن امسال تنها بودم سال تحویل شد  تنها دعا کردم وجای خالی بوسه های اجباری ِ که ...در هر تحویل سال ،  از آنها فراری بودماینبار روی صورتم می سوخت برچسب‌ها: حامد زرین قلمی شب بوها...ادامه مطلب
ما را در سایت شب بوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedzarringhalami بازدید : 25 تاريخ : جمعه 1 دی 1396 ساعت: 11:31

بدون آنکه کسی از تو با خبر بشودبدون آنکه شبت لحظه ای سحر بشودبدون آنکه حال تو ، باز خوب شودبدون آنکه رنج های تو مختصر بشودبدون آنکه برای گذشتن از تردیدتمام ِ ثانیه ها پشت ِ هم هدر بشودبدون آنکه بغض کنی ، غم ببارد از نفستبدون آنکه چشمهای تو باز ، تر بشودبدون آنکه تنت از فریب سیب هوسمیان دام زنی هرزه مستقر بشودبدون آنکه کسی حس کند نبود ِ تورابدون انکه کلاغ از کلاه  ،  پَر بشودبدون آنکه گوش دلت با صدای فاحشه ایاز ابراز عشق های دروغ ، کر بشودبدون آنکه کسی باز خنجری بزندبدون آنکه عشق باز بی ثمر بشودبدون آنکه به نوستالژی دلت پناه بریملوک ِ گوشهات ،  پر از نغمه ی قمر بشودبدون آنکه به تقریر ِ خواجه ی شب بوها...ادامه مطلب
ما را در سایت شب بوها دنبال می کنید

برچسب : رفتن, نویسنده : hamedzarringhalami بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 5:11

تا که یک روز دگر باشی کنار خویشتنتا گذارندت کمی در اختیار خویشتنمیزنی از خانه بیرون در خودت گم میشویدر تلاشی کم کنی از اعتبار خویشتننعش نکبت بار خود را می کشی در خاطراتمی گذاری روی دوشت کوله بار خویشتندر میان کوچه هایت آرزو ها می شوندیک به یک با دیدن تو شرمسار خویشتنزیر لب ها ذکر میگویی ، خرافاتی غریب !تا کنی پیدا از آنها کردگار خویشتنتا نبینی صورت خود را میان شیشه هامی فشانی روی چشمانت غبار خویشتنزنده ماندی با فریب و این کجایش زندگیستخر اگر باشی شدی قطعا سوار خویشتندوزخِ  مغرت به چشمانت سرایت کرده ومثل شمعی روی سر داری شرار خویشتنعقرب سرگشته حال ِ طالع ِ آبانی اتمی دهد پایان در این آتش به کا شب بوها...ادامه مطلب
ما را در سایت شب بوها دنبال می کنید

برچسب : دستفروش, نویسنده : hamedzarringhalami بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 5:11

از آسمانها بی گمان ، داری تماشا میکنیهرجا که پنهان میشوم هربار ، پیدا میکنیحتی دعا ها را خودت میخوانی از لبهای مندر قلب من بنشسته ای ، با خویش نجوا میکنیدر تنگی و تاریکی ِ بیغوله های سینه امدرهای مُهر و موم را ، می خندی و ، وا میکنیپنهان شدی در دفترم نبض قلم در دست ِ تواین شعر ها را هم خودت از من هویدا میکنیمیسوزی ام ، تا از جمود ِ خواب بیدارم کنیبا آتشت در قلبِ من ، هر روز غوغا میکنییک ناشناس ِ آشنا ، هر جا به دادم می رسدمن خوب می دانم تویی ... هرچند حاشا میکنیمن با تمامِ غربت و تاریکی ام ،  متشکرماز این که دنیای مرا اینقدر زیبا میکنیپ.نبرای حضرت پرودگارسروده شده و چاپ شده  در بهمن ماه 1382ح شب بوها...ادامه مطلب
ما را در سایت شب بوها دنبال می کنید

برچسب : متشکرم, نویسنده : hamedzarringhalami بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 5:11

فضا پُر از نفسِ شرمگین تنهاییستسکوت مه گرفته ی خانه ، طنین تنهاییستبه انفجار گریه فقط یک قدم ،همین کافیستکه پای بغض دلم روی مین تنهاییستهوای آخر سالست و گرگ غمگینیدرون ِ سینه ی من در کمین تنهاییستشبیه ِ حس ِ غم ِ شاهِ فاتحی شده امکه فتح کرده ی او ، سرزمین تنهاییستکجای راه به تردید ، گم شدم که دلمبدون شبهه و شک در یقین ِ تنهاییستبرای عید مهیا شدم بگو اینبارهمین بهار ، دم ِ واپسین ِ تنهاییستلباس نو به تنم کرده ام ولی انگاردوباره دست من و آستین ِ تنهاییست(س)زایِ (س)رخِ (س)رانجامِ (س)ر (س)پردن ها(س)کوت و (س)وز ِ دلم ، هفت سین تنهاییستدوباره  خیره به انگشترم نگاه نکنکه آن عقیق سیاهش ، نگین تنهاییس شب بوها...ادامه مطلب
ما را در سایت شب بوها دنبال می کنید

برچسب : تحوبل, نویسنده : hamedzarringhalami بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 5:11

گوش این خاک پر از ناله ِ قربانی هاستدر سرش خاطره ها، از غم ِ ویرانی هاست چه عجیب است که مردم همه همرنگ کویر  چشمشان خیس تر از غربت ِ بارانی هاستچه غریب است که از گور صدا میشنویمشب و سرما و دل ِ خاک ؛  چه مهمانی هاست !گله ای نیست گلم ، قسمت ماهم این بودبغضِ  دریا ومن و قایق و طوفانی هاستمردش عاشق ِ عشقند خدا میداندعشق هرچند خودش عاشق ایرانی هاست!برای گور خواب هاحامد زرین قلمی برچسب‌ها: حامد زرین قلمی+ نوشته شده در  چهارشنبه سی ام فروردین ۱۳۹۶ساعت 2:45  توسط حامد زرین قلمی  |  شب بوها...ادامه مطلب
ما را در سایت شب بوها دنبال می کنید

برچسب : خواب, نویسنده : hamedzarringhalami بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 5:11

من از سلاله ی عشق ، از تبار ِ پاییزمشبیه ِ بارش ِ باران ، کمی غم انگیزموبرگ ِ زردِ نحیفم به روی شاخه ی شعرچنانکه دم به دمم می دمند ، می ریزم *تنم فسرده به شولای این زمستان استولی به رنگ خیال از بهار لبریزممیان ِ خاکِ تنم گیر کرده دانه ی روحاشارتی بکند آفتاب ، بر خیزمشبیه ِ بغض گلوگیر عشق می سوزمبرای گریه شدن با خودم گلا ویزمبه جرم خون ِ زلالی که در رگم جاریستبرای مردم این شهر نفرت انگیزمنگاه ِ ماه پر از اشک می شود تا دستبه دامن ِ شب مهتاب در می آویزممیان ِ دود و دم ِ قلبِ زخمی تهراننفس نفس به خیال ِ هوای تبریزمتو را به خلوت من هیچ هیچ راهی نیستمن از سلاله ِ عشق ، از تبارِ پاییزمحامد زرین قلمی شب بوها...ادامه مطلب
ما را در سایت شب بوها دنبال می کنید

برچسب : سلاله, نویسنده : hamedzarringhalami بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 5:11

حال ِ خوبی داشتم در ابتدای باورتمی کشاندم قلبِ خود را پا به پای باورتمن نمیدانم کجای ِ کشور ِ سبزِ تنتشد دل ِ آواره ی من مبتلای باورتبا نگاهت در دلم پیغمبری مبعوث شدمعجزاتش برد دل را تا خدای باورتکافر دین لبت بودم ولی با بوسه ایمی شدم تنها  مرید و مقتدای باورتکاش می ماندی و میدیدی که اقیانوس رافتح می کردم به دستِ ناخدای باورتبعد ِ من با من بگو آنجا کسی را یافتی ؟می تپد جانش سراسیمه برای باورت ؟روزهای غربتت باران برایت خواستمعشق می بارد دلم را در هوای باورتنازنینم هیچ کس را مثل من باور نکناعتمادت می شود آخر ، بلای باورتحامد زرین قلمی برچسب‌ها: حامد زرین قلمی+ نوشته شده در  چهارشنبه سوم خرداد ۱ شب بوها...ادامه مطلب
ما را در سایت شب بوها دنبال می کنید

برچسب : باورت, نویسنده : hamedzarringhalami بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 5:11